مدیتیشن
مراقبه به طور کلی فنون تسلط بر ذهن است. به گفته معتقدان این روش، هدف مراقبه تربیت و کنترل ذهن توسط تکنیکهای دروننگرانه برای رسیدن به شادی آگاهی و آرامشی عمیق و طولانی و غیر وابسته به غیر است.
بسیاری از آیینهای درونانگارانه و برخی از دینهای بزرگ به خصوص ادیان شرقی نظیر هندوئیسم و بوداگرایی آیینهای مراقبه را نیز در بر میگیرند. اکثر روشهای محبوب مراقبه ریشهٔ شرقی دارند. از روشهای معروف مراقبه شرقی مراقبه متعال (تی. ام.)، ذاذن و مراقبه ویپآسانا است.

نام
در فارسی مراقبه را«ژرفنگری»، «درونپویی»، «خودپژوهی»، یا «مراقبه» هم گفتهاند. مراقبه از کلمه عربی مراقبة گرفته شدهاست. این کلمه در فارسی به صورت مراقبت نیز نوشته و خوانده میشود که معنی دیگری دارد. مراقبه در مکاتب مختلف با روشهای متفاوت انجام میگیرد اما در واقع هدف آنها یکی میباشد. شاید با نامهای مختلف آن را صدا بزنند ولی فردی که تحقیق جامعه داشته مراقبه را میشناسد. مراقبه در سطوح مختلف انجام میگیرد وبرای افرادی مرور خاطرات روزانه وتحلیل آن میباشد وگاهی حالتی برای تمرکزبر روی مسئله خاص وگاهی فراتر میرود که به حالتی از خلسه شبیه میشود. مراقبه در حالتهای بسیار عمیق با بخشی از درون وروان و فراتر از ان یعنی تارهای انرژی کیهانی مرتبط میشود.
کاوالیا
کاوالیا (به هندی: कैवल्य) هدف نهایی از یوگا است و به معنای تنهایی و یا جدا شدن میباشد. کاوالیا یکی از مترادفهای موکشه است و به عنوان آپاوارگا، موکتی و نیروانا و یکی از مفاهیم فلسفی هندو میباشد.
در اوپانیشاد
واژههای کِوالا، کاوالیا و یا کاوالیا-موکتی در اوپانیشادها آمدهاند، از جمله شوتشوتره (I و VI) کی والیا (۲۵)، امیتابیندو (۲۹) و موکتیکا (۱٫۱۸، ۲۶، ۳۱).
پس از ظهور آیین هندو با امپراطوری قدرتمندِ ویجایاناگار در قرن چهاردهم، شیواپرستی رشدِ خوبی را در جنوب هند تجربه کرد.
روح
روح اصطلاحی در علوم دینی و فلسفی راجع به همه موجودات است (نه فقط انسان و موجودات زنده از دیدگاه زیستشناسی). بسیاری از ادیان معتقدند که روح در مقابل جسم، یعنی قسمت غیرمادی یک موجود است. و هر موجود یک روح دارد.
دیدگاه زبانشناسی
بعضی واژهها با وجود این که چند معنی دارند در یکی از معانی شان (معمولاً کلّیترین معنی) مترادف روح اند:
عقل: در لغت یعنی قدرت تفکر. در روایات اسلامی هم به معنی روح و هم به معنی فطرت آمده
نفس: در لغت یعنی خود. در اصطلاح گاه یعنی روح و گاه یعنی غریزه
جان: در لغت یعنی حیات یا زندگی. در بعضی ادیان و فلسفهها همان روح است. در زیستشناسی (علم شناخت حیات) موجود زنده یعنی موجودی با ۶ عملِ تنفس، تناول (خوردن)، رشد، تناسل، حرکت و ….
دل، قلب، فواد: در لغت عضوی از بدن است. در اصطلاح عربی یعنی روح
سرّ در لغت یعنی راز و در اصطلاح عربی یعنی روح یا روح انسان
در زبان عبری هم واژه روح(רוח) و هم واژه نفیش (נפשׁ) وجود دارد. که واژه نفیش به واژههای نَفس (به معنی خود) و نَفَس (به معنی دم و بازدم) بسیار نزدیک است. روح در زبان عربی به واژهٔ ریح (باد) نزدیک است. از همین رو بعضی معتقدند منشاء بهوجود آمدن لغت روح و معنی آن چنین است: «ذَات لَطِیفَة کَالْهَوَاءِ سَارِیَة فِی الْجَسَد کَسَرَیَانِ الْمَاء فِی عُرُوق الشَّجَر»
دیدگاه مشترک ادیان و فلسفهها
تعریف و ماهیت آن از نظر هر دین و فلسفهای متفاوت است.
همهٔ ادیان و فلسفهها معتقدند:
روح ماهیت معنایی و غیر مادی و مجرّد دارد. بر خلاف جسم یا بدن.
هر موجود، حدّاکثر یک روح دارد.
روح قائم به خود است.
اغلب ادیان و فلسفهها معتقدند:
روح و بدن کاملاً از هم مستقل (قابل جدایی) اند.
روح حالت مادی و حس پذیر ندارد. مثلاً نمیتواند دیده یا لمس شود.
نمیتوان حرکت روح را دید. مثلاً نمیتوان خروج روح از بدن را دید
بعضی ادیان و فلسفهها معتقدند:
روح مخلوقی بی مانند در عالم موجودات است. یعنی هیچ موجود دیگری از جنس روح در جهان وجود ندارد.
روح اساس حیات یا زندگی، احساس، هشیاری و ادراک است.
نفس(خود) مجموعهٔ جسم و روح است.
جسم ممکن است بعد از مرگ پایدار باشد و ممکن است نباشد. امّا روح پایدار و جاودان است.
ادیان و فلسفهها در موارد زیر اختلاف دارند:
تعریف روح چیست؟
روح ابتدا از کجا و کی موجود شده و منشاء (پدید آورنده) آن چیست؟
کار و وظیفهٔ روح در حین مرگ و بعد از مرگ چیست؟
مرگ چیست؟
بعضی میگویند: مرگ بیرون رفتن روح از بدن است
بعضی میگویند: مرگ بیرون رفتن روح و حیات از بدن برای همیشه و خواب بیرون رفتن روح و ماندن حیات است.
بعضی میگویند انسان سه نوع روح دارد: روح نباتی، روح حیوانی، و روح انسانی. فقط سومی هنگام خواب از بدن میرود.
جدیدترین تعریف از مرگ بر اساس علم روحی امروزی بیان شدهاست. به این صورت که روح و تنپوش انسان با ۱۴ ریسمان انرژی (ریسمانهای نقرهای) به جسم متصل است و با جداشدن تک تک این ریسمانها مرگ فرامیرسد. در حقیقت مرگ به دلیل تغییر فرکانس روحی و به پایان رسیدن یک دوره تکامل روح رخ میدهد.
آیا روح قبل از این عالم وجود داشته؟(از پر اختلافترین مسائل)
وجود روح
مسالهٔ روح و حیات پس از مرگ در حوزهٔ اعتقاد به وجود مشترک اند. هر اعتقادی در مورد یکی، تاثیر مستقیم در دیگری دارد
قبل از تولّد
این مساله پر اختلافترین مساله در مورد وجود روح است.[۹] گروهی از مسلمانان به عالم ارواح قبل از خلقت آدم و عالم ذر قبل از تولد اعتقاد دارند.
در حین زندگی
زیست شناسان حیات را با علایم ۶ گانهٔ حیاتی میشناسند. اما در مورد رابطهٔ روح با حیات حرفی نمیزنند. این گروه ممکن است معتقد به بازگشت روح باشند. یعنی فردی مدّتی حدود چند ساعت علایم حیاتی نشان نمیدهد. سپس دوباره علایم حیاتی نشان میدهد
عدّهای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی میکنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود میشود.
عدهای معتقدند روح عامل حیات در این عالم است.
بعد از مرگ
عدّهای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی میکنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود میشود.
معاد: یعنی جسم پس از مرگ نابود میشود. اما روح به نوعی زندگی (مانند برزخ) ادامه میدهد تا در روز قیامت اعمالش مورد قضاوت و پاداش و مجازات قرار گیرد. این عقیده در بسیاری ادیان بزرگ مثل ادیان ابراهیمی شایع است.
تناسخ یعنی روح پس از مرگ به جسم فرد دیگری منتقل میگردد.
این سه عقیده با یکدیگر در تضاد اند
نقد روح
روح یادگاری از دوران باستان است. در آن دوران انسانها شناخت و علم کمی نسبت به دنیای اطراف خود داشتند. مثلاً گمان میکردند که آگاهی که یکی از عوامل اصلی رفتارهای ماست چون نادیدنی است، بنابراین برپایه علتی سوای خود طبیعت است (یعنی متافیزیکی است) نه اینکه بر پایه میلیاردها میلیارد فعل و انفعلات فیزیکی و شیمیایی که در سلولهای مغزی و عصبی ماو همچنین در محیط اطراف ما در جریان است (بدلیل شناخت کم آگاهی را یک کل غیر قابل تجزیه میدانستند که از طبیعت سرچشمه نمیگیرد). به عبارت دیگر مردمان باستان چون با زندگی پیشینیان خود و نحوه کارکرد جهان اطراف خود آشنا نمیشدند گمان میکردند که مثلاً سخن گفتن منحصر به انسانها است پس باید منشایی غیرطبیعی داشته باشد که روح نامیده میشود و چون علل بوجودآورنده آن به ظاهر با چشم دیده نمیشوند (یا تا آن زمان ناشناخته بودند) باید عللی فوق طبیعی داشته باشند.
امروزه دانش زیستشناسی و رفتارشناسی نشان دادهاند که بسیاری از حیوانات از زبان خاصی برای ارتباط با یکدیگر بهره میگیرنذ و زبان پدیدهای منحصر به انسان نیست اما چون مغز انسان نسبت به اندازه اش بزرگتر از سایر موجودات زمین است، به نوعی باهوشترین آنها است که به او توانایی ساختن زبانی پیچده و گسترده میدهد. به دلیل همین هوش سرشار، میزان پیشرفت انسانها در شناسایی محیط اطراف و ذخیره کردن دادههای حسی و تجزیه وتحلیل آنها از سایر موجودات زمینی بیشتر است. انسان به کمک تخیل و شناخت محیط اطراف و آزمایش ایدهها ابزار (که یکی از آنها هم زبان است) میسازد. با استفاده از این ابزارها زندگی برایش راحتتر و شناخت جهان برایش آسانتر میشود. انسان هم خالی از ضعف نیست اما با ثبت کردن تجربهها و ایدهها شخصی اش و به اشتراک گذاری آنه با بقیه همنوعانش توانسته است به فرمانروای کره زمین مبدل شود.
روح در ادیان
دین اسلام
واژه روح در قرآن مجید ۲۱ بار تکرار شدهاست، و معانی متعددی دارد. از جمله:
فرشته وحی (جبرئیل)؛ که به صورت «روح القدس»(نحل، ۱۰۳) و «روح الامین»(شعراء، ۱۹۳) به کار رفتهاست.
فرشتهای که بالاتر از همه ملایک است، یا موجودی برتر از ملایک. (قدر، ۴)(نبأ، ۳۸)(معارج، ۴ و ۵).
روح مستقل از جسم در انسان (نفس انسانی):
قرآن در آیات ۲۹ حجر، ۷۲ «ص» و ۹ سجده میفرماید: خدا پس از تکمیل خلقت انسان و نظام بخشیدن به آن، از روح خویش در آن دمید، و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند.
در جهان بینی اسلامی، انسان از دو چیز مختلف آفریده شدهاست، که یکی در حد اعلای عظمت، و دیگری ظاهراً در حد ادنی از نظر ارزش.[نیازمند منبع] جنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ (لجن) تشکیل میدهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شدهاست.
در دیدگاه اسلام خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه روح به خدا «اضافه تشریفی» است، مانند خانه کعبه را که به خاطر عظمتش «بیت الله» خوانده میشود، و ماه رمضان که به خاطر برکتش «شهر الله» (ماه خدا) خوانده میشود. یعنی یک روح گرانقدر و پر شرافت و عظمت که سزاوار است روح خدا نامیده شود، در انسان دمیده شدهاست.
این روح الهی است که با استعدادهای فوق العادهای که در آن نهفتهاست و میتواند تجلیگاه انوار خدا باشد، به او اینهمه عظمت بخشیده و برای تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادی را که وسیلهای برای همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد (چرا که در رسیدن به آن هدف بزرگ میتواند کمک مؤ ثری کند).
انواع روح در تعالیم اسلامی
روح سرگردان
وقتی که روح از راهِ واسطه قرار دادنِ بدن یعنی از راهِ چشم و یا گوش یا حسِّ دیگری به چیزی توجه میکند، در این حال بدن، آن را به طرفِ چیزی میکشاند که هرگز به یک حال باقی نیست و در نتیجهٔ این تماس، روح سرگردان میشود و گمراه میگردد و مانند مستی، تعادلِ خود را میبازد... اما موقعی که روح مستقیماً و در خودش دربارهٔ چیزی به جستجو میپردازد، در این صورت فقط به آن چه پاک و ابدی است و همیشه به یک حال میماند، آگاه میگردد و چون به آن چه دریافته است قرابت دارد. اگر سعادتش یاری کند در نزدِ آن باقی میماند و در نتیجه سرگردانی اش به پایان میرسد و آرامش خود را باز مییابد و در سایهٔ تماس با آن چه دریافته است، خود نیز همیشه در یک حال و یکسان باقی میماند. این وضع و حالتی که روح در چنین موقعی به خود میگیرد، همان است که تفکر نام دارد.
روح سعادتمند
روح اگر از بدن مستقل و فارغ بماند و چیزی از بدن دامنش را نگیرد و پیوسته از بدن گریزان و دائماً به خود مشغول باشد یعنی حقیقتاً در جستجوی حقیقت بوده و در این فکر باشد که مرگ را با آغوش باز بپذیرد. چنین روحی پس از مرگ به مکانی که از هر حیث به خود او شبیه است، یعنی به جایی نامریی و الهی و ابدی روی مینهد و در آنجا به سعادت میرسد و از اشتباه و نادانی و ترس و شهوت و همهٔ نواقص و بدیهای طبیعتِ بشری آزاد میگردد و چنان که آشنایان به اسرار میگویند، در جوار خدا به زندگی ادامه میدهد.
آئین بهائی
در آثار دین بهائی از پنج نوع روح صحبت به میان آمده که به شرح زیر است:
روح نباتی
روح حیوانی
روح انسانی
روح ایمانی
روح القدس
بهائیان معتقدند که انسان به خاطر کامل نبودن عقل انسانی، از شناخت و درک روح عاجز است.
چون انسان و در واقع عقل او مادی است هرگز نمیتواند درک مسائل غیر مادی، مانند خداوند و روح را بکند و در کتابهای آسمانی اگر مطلبی در مورد روح باشد، در مورد خصائص روح است نه ماهیت آن و در این راستا دین بهائی هم از بقیه ادیان مستثنی نیست.
زمان پیدایش روح
در مورد زمان پیدایش روح، شوقی افندی، ولی امرالله در دین بهائی، اینچنین میگوید:
نفس یا روح انسانی همزمان با انعقاد نطفه جسمانی به وجود میآید.
بقای روح
در مورد بقای روح عبدالبهاء مینویسد:
روح انسانی را بدایت است، ولی نهایت نه. الیالابد باقی و برقرار است.
ترقی روح
بهائیان معقدند روح انسانی به ترقیات خود در عالم الهی در مرتبه مخصوص خود ادامه میدهد و این ترقیات روحانی بسته به فیض الهی است و یکی دیگر از عوامل موثر در ترقی، دعا و مناجاتی است که در حق متوفی خوانده میشود»
عوالم روحانی و جسمانی از یکدیگر جدا نیستند.
رشد و نمو درخت که ریشههایش عمیقاً در خاک است با وجود اینکه رتبهاش از خاک بالاتر است ولی برای حفظ حیات خود به آن وابستهاست و علیرغم وابستگی در خلاف جهت آن رشد میکند و این دقیقاً مانند نیاز انسان به این عالم برای رشد روحانیش است.
بعضی از اعضاء در عالم رحم مانند چشم بی فایدهاند ولی با ورود به این عالم و به کمک آفتاب ارزندهترین حس که بینایی است را به انسان عطا میکند و به همین قیاس فضائلی که انسان در این عالم کسب میکند با کیفیاتی که در عالم روحانی بعد موجود و بر ما در این عالم فانی مجهول است سبب ترقیات روح در عالم بعد خواهد شد.
بهاءالله مینویسد:«فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین است با این عالم»
روان
روان (Psyche) عملکرد واحد همه اندامهای بدن در یک ارگانیزم واحد بر اساس پروسه های شیمیائی، بیوشیمیائی و نویروشیمیائی آنها و فرایند آنها در ارتباط با فعالیت چند بعدی بغرنج مغز میباشد.
روان در لغت ظاهراً با روح نیز مترادف است اما لزوماً با آن مفهوم و مصداق یکسانی ندارد. روان همآمیختگی شخصیت انسان است که بیشتر در روانشناسی موضوعیت دارد و بر اثر تلاقی رفتارها و احساسات تشخص می یابد و تحقق آن مغفول عنه می باشد، در حالیکه روح موجودی مجرد و در تحقق مستقل است و منحصر به بعد مجرد انسان نیست بلکه برای توصیف دیگر موجودات مجرد نیز کاربرد دارد و موضوعی دینی و متافیزیکی است.
نیز گفته شده است از یک دیدگاه کلّی انسان از سه بخـش جسم، روان و روح تشکیل شده است و روان، بخش واسط جسم و روح است یا نتایج تعاملات قابل مشاهده آندو است.
روانشناسی مطالعه رفتار و تجلیات روان است. اصولاً روان برآیند کلی رفتار است و لزوماً بمعنی روح که منشا متافیزیکی اعمال انسان است نمیباشد هر چند در حقیقت به تاثیر و تاثرات آنرا اشاره دارد.
keywords : طرفداران قرمز،وب سایت طرفداران قرمز،مقاله طرفداران قرمز
مراقبه به طور کلی فنون تسلط بر ذهن است. به گفته معتقدان این روش، هدف مراقبه تربیت و کنترل ذهن توسط تکنیکهای دروننگرانه برای رسیدن به شادی آگاهی و آرامشی عمیق و طولانی و غیر وابسته به غیر است.
بسیاری از آیینهای درونانگارانه و برخی از دینهای بزرگ به خصوص ادیان شرقی نظیر هندوئیسم و بوداگرایی آیینهای مراقبه را نیز در بر میگیرند. اکثر روشهای محبوب مراقبه ریشهٔ شرقی دارند. از روشهای معروف مراقبه شرقی مراقبه متعال (تی. ام.)، ذاذن و مراقبه ویپآسانا است.

نام
در فارسی مراقبه را«ژرفنگری»، «درونپویی»، «خودپژوهی»، یا «مراقبه» هم گفتهاند. مراقبه از کلمه عربی مراقبة گرفته شدهاست. این کلمه در فارسی به صورت مراقبت نیز نوشته و خوانده میشود که معنی دیگری دارد. مراقبه در مکاتب مختلف با روشهای متفاوت انجام میگیرد اما در واقع هدف آنها یکی میباشد. شاید با نامهای مختلف آن را صدا بزنند ولی فردی که تحقیق جامعه داشته مراقبه را میشناسد. مراقبه در سطوح مختلف انجام میگیرد وبرای افرادی مرور خاطرات روزانه وتحلیل آن میباشد وگاهی حالتی برای تمرکزبر روی مسئله خاص وگاهی فراتر میرود که به حالتی از خلسه شبیه میشود. مراقبه در حالتهای بسیار عمیق با بخشی از درون وروان و فراتر از ان یعنی تارهای انرژی کیهانی مرتبط میشود.
کاوالیا
کاوالیا (به هندی: कैवल्य) هدف نهایی از یوگا است و به معنای تنهایی و یا جدا شدن میباشد. کاوالیا یکی از مترادفهای موکشه است و به عنوان آپاوارگا، موکتی و نیروانا و یکی از مفاهیم فلسفی هندو میباشد.
در اوپانیشاد
واژههای کِوالا، کاوالیا و یا کاوالیا-موکتی در اوپانیشادها آمدهاند، از جمله شوتشوتره (I و VI) کی والیا (۲۵)، امیتابیندو (۲۹) و موکتیکا (۱٫۱۸، ۲۶، ۳۱).
پس از ظهور آیین هندو با امپراطوری قدرتمندِ ویجایاناگار در قرن چهاردهم، شیواپرستی رشدِ خوبی را در جنوب هند تجربه کرد.
روح
روح اصطلاحی در علوم دینی و فلسفی راجع به همه موجودات است (نه فقط انسان و موجودات زنده از دیدگاه زیستشناسی). بسیاری از ادیان معتقدند که روح در مقابل جسم، یعنی قسمت غیرمادی یک موجود است. و هر موجود یک روح دارد.
دیدگاه زبانشناسی
بعضی واژهها با وجود این که چند معنی دارند در یکی از معانی شان (معمولاً کلّیترین معنی) مترادف روح اند:
عقل: در لغت یعنی قدرت تفکر. در روایات اسلامی هم به معنی روح و هم به معنی فطرت آمده
نفس: در لغت یعنی خود. در اصطلاح گاه یعنی روح و گاه یعنی غریزه
جان: در لغت یعنی حیات یا زندگی. در بعضی ادیان و فلسفهها همان روح است. در زیستشناسی (علم شناخت حیات) موجود زنده یعنی موجودی با ۶ عملِ تنفس، تناول (خوردن)، رشد، تناسل، حرکت و ….
دل، قلب، فواد: در لغت عضوی از بدن است. در اصطلاح عربی یعنی روح
سرّ در لغت یعنی راز و در اصطلاح عربی یعنی روح یا روح انسان
در زبان عبری هم واژه روح(רוח) و هم واژه نفیش (נפשׁ) وجود دارد. که واژه نفیش به واژههای نَفس (به معنی خود) و نَفَس (به معنی دم و بازدم) بسیار نزدیک است. روح در زبان عربی به واژهٔ ریح (باد) نزدیک است. از همین رو بعضی معتقدند منشاء بهوجود آمدن لغت روح و معنی آن چنین است: «ذَات لَطِیفَة کَالْهَوَاءِ سَارِیَة فِی الْجَسَد کَسَرَیَانِ الْمَاء فِی عُرُوق الشَّجَر»
دیدگاه مشترک ادیان و فلسفهها
تعریف و ماهیت آن از نظر هر دین و فلسفهای متفاوت است.
همهٔ ادیان و فلسفهها معتقدند:
روح ماهیت معنایی و غیر مادی و مجرّد دارد. بر خلاف جسم یا بدن.
هر موجود، حدّاکثر یک روح دارد.
روح قائم به خود است.
اغلب ادیان و فلسفهها معتقدند:
روح و بدن کاملاً از هم مستقل (قابل جدایی) اند.
روح حالت مادی و حس پذیر ندارد. مثلاً نمیتواند دیده یا لمس شود.
نمیتوان حرکت روح را دید. مثلاً نمیتوان خروج روح از بدن را دید
بعضی ادیان و فلسفهها معتقدند:
روح مخلوقی بی مانند در عالم موجودات است. یعنی هیچ موجود دیگری از جنس روح در جهان وجود ندارد.
روح اساس حیات یا زندگی، احساس، هشیاری و ادراک است.
نفس(خود) مجموعهٔ جسم و روح است.
جسم ممکن است بعد از مرگ پایدار باشد و ممکن است نباشد. امّا روح پایدار و جاودان است.
ادیان و فلسفهها در موارد زیر اختلاف دارند:
تعریف روح چیست؟
روح ابتدا از کجا و کی موجود شده و منشاء (پدید آورنده) آن چیست؟
کار و وظیفهٔ روح در حین مرگ و بعد از مرگ چیست؟
مرگ چیست؟
بعضی میگویند: مرگ بیرون رفتن روح از بدن است
بعضی میگویند: مرگ بیرون رفتن روح و حیات از بدن برای همیشه و خواب بیرون رفتن روح و ماندن حیات است.
بعضی میگویند انسان سه نوع روح دارد: روح نباتی، روح حیوانی، و روح انسانی. فقط سومی هنگام خواب از بدن میرود.
جدیدترین تعریف از مرگ بر اساس علم روحی امروزی بیان شدهاست. به این صورت که روح و تنپوش انسان با ۱۴ ریسمان انرژی (ریسمانهای نقرهای) به جسم متصل است و با جداشدن تک تک این ریسمانها مرگ فرامیرسد. در حقیقت مرگ به دلیل تغییر فرکانس روحی و به پایان رسیدن یک دوره تکامل روح رخ میدهد.
آیا روح قبل از این عالم وجود داشته؟(از پر اختلافترین مسائل)
وجود روح
مسالهٔ روح و حیات پس از مرگ در حوزهٔ اعتقاد به وجود مشترک اند. هر اعتقادی در مورد یکی، تاثیر مستقیم در دیگری دارد
قبل از تولّد
این مساله پر اختلافترین مساله در مورد وجود روح است.[۹] گروهی از مسلمانان به عالم ارواح قبل از خلقت آدم و عالم ذر قبل از تولد اعتقاد دارند.
در حین زندگی
زیست شناسان حیات را با علایم ۶ گانهٔ حیاتی میشناسند. اما در مورد رابطهٔ روح با حیات حرفی نمیزنند. این گروه ممکن است معتقد به بازگشت روح باشند. یعنی فردی مدّتی حدود چند ساعت علایم حیاتی نشان نمیدهد. سپس دوباره علایم حیاتی نشان میدهد
عدّهای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی میکنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود میشود.
عدهای معتقدند روح عامل حیات در این عالم است.
بعد از مرگ
عدّهای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی میکنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود میشود.
معاد: یعنی جسم پس از مرگ نابود میشود. اما روح به نوعی زندگی (مانند برزخ) ادامه میدهد تا در روز قیامت اعمالش مورد قضاوت و پاداش و مجازات قرار گیرد. این عقیده در بسیاری ادیان بزرگ مثل ادیان ابراهیمی شایع است.
تناسخ یعنی روح پس از مرگ به جسم فرد دیگری منتقل میگردد.
این سه عقیده با یکدیگر در تضاد اند
نقد روح
روح یادگاری از دوران باستان است. در آن دوران انسانها شناخت و علم کمی نسبت به دنیای اطراف خود داشتند. مثلاً گمان میکردند که آگاهی که یکی از عوامل اصلی رفتارهای ماست چون نادیدنی است، بنابراین برپایه علتی سوای خود طبیعت است (یعنی متافیزیکی است) نه اینکه بر پایه میلیاردها میلیارد فعل و انفعلات فیزیکی و شیمیایی که در سلولهای مغزی و عصبی ماو همچنین در محیط اطراف ما در جریان است (بدلیل شناخت کم آگاهی را یک کل غیر قابل تجزیه میدانستند که از طبیعت سرچشمه نمیگیرد). به عبارت دیگر مردمان باستان چون با زندگی پیشینیان خود و نحوه کارکرد جهان اطراف خود آشنا نمیشدند گمان میکردند که مثلاً سخن گفتن منحصر به انسانها است پس باید منشایی غیرطبیعی داشته باشد که روح نامیده میشود و چون علل بوجودآورنده آن به ظاهر با چشم دیده نمیشوند (یا تا آن زمان ناشناخته بودند) باید عللی فوق طبیعی داشته باشند.
امروزه دانش زیستشناسی و رفتارشناسی نشان دادهاند که بسیاری از حیوانات از زبان خاصی برای ارتباط با یکدیگر بهره میگیرنذ و زبان پدیدهای منحصر به انسان نیست اما چون مغز انسان نسبت به اندازه اش بزرگتر از سایر موجودات زمین است، به نوعی باهوشترین آنها است که به او توانایی ساختن زبانی پیچده و گسترده میدهد. به دلیل همین هوش سرشار، میزان پیشرفت انسانها در شناسایی محیط اطراف و ذخیره کردن دادههای حسی و تجزیه وتحلیل آنها از سایر موجودات زمینی بیشتر است. انسان به کمک تخیل و شناخت محیط اطراف و آزمایش ایدهها ابزار (که یکی از آنها هم زبان است) میسازد. با استفاده از این ابزارها زندگی برایش راحتتر و شناخت جهان برایش آسانتر میشود. انسان هم خالی از ضعف نیست اما با ثبت کردن تجربهها و ایدهها شخصی اش و به اشتراک گذاری آنه با بقیه همنوعانش توانسته است به فرمانروای کره زمین مبدل شود.
روح در ادیان
دین اسلام
واژه روح در قرآن مجید ۲۱ بار تکرار شدهاست، و معانی متعددی دارد. از جمله:
فرشته وحی (جبرئیل)؛ که به صورت «روح القدس»(نحل، ۱۰۳) و «روح الامین»(شعراء، ۱۹۳) به کار رفتهاست.
فرشتهای که بالاتر از همه ملایک است، یا موجودی برتر از ملایک. (قدر، ۴)(نبأ، ۳۸)(معارج، ۴ و ۵).
روح مستقل از جسم در انسان (نفس انسانی):
قرآن در آیات ۲۹ حجر، ۷۲ «ص» و ۹ سجده میفرماید: خدا پس از تکمیل خلقت انسان و نظام بخشیدن به آن، از روح خویش در آن دمید، و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند.
در جهان بینی اسلامی، انسان از دو چیز مختلف آفریده شدهاست، که یکی در حد اعلای عظمت، و دیگری ظاهراً در حد ادنی از نظر ارزش.[نیازمند منبع] جنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ (لجن) تشکیل میدهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شدهاست.
در دیدگاه اسلام خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه روح به خدا «اضافه تشریفی» است، مانند خانه کعبه را که به خاطر عظمتش «بیت الله» خوانده میشود، و ماه رمضان که به خاطر برکتش «شهر الله» (ماه خدا) خوانده میشود. یعنی یک روح گرانقدر و پر شرافت و عظمت که سزاوار است روح خدا نامیده شود، در انسان دمیده شدهاست.
این روح الهی است که با استعدادهای فوق العادهای که در آن نهفتهاست و میتواند تجلیگاه انوار خدا باشد، به او اینهمه عظمت بخشیده و برای تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادی را که وسیلهای برای همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد (چرا که در رسیدن به آن هدف بزرگ میتواند کمک مؤ ثری کند).
انواع روح در تعالیم اسلامی
روح سرگردان
وقتی که روح از راهِ واسطه قرار دادنِ بدن یعنی از راهِ چشم و یا گوش یا حسِّ دیگری به چیزی توجه میکند، در این حال بدن، آن را به طرفِ چیزی میکشاند که هرگز به یک حال باقی نیست و در نتیجهٔ این تماس، روح سرگردان میشود و گمراه میگردد و مانند مستی، تعادلِ خود را میبازد... اما موقعی که روح مستقیماً و در خودش دربارهٔ چیزی به جستجو میپردازد، در این صورت فقط به آن چه پاک و ابدی است و همیشه به یک حال میماند، آگاه میگردد و چون به آن چه دریافته است قرابت دارد. اگر سعادتش یاری کند در نزدِ آن باقی میماند و در نتیجه سرگردانی اش به پایان میرسد و آرامش خود را باز مییابد و در سایهٔ تماس با آن چه دریافته است، خود نیز همیشه در یک حال و یکسان باقی میماند. این وضع و حالتی که روح در چنین موقعی به خود میگیرد، همان است که تفکر نام دارد.
روح سعادتمند
روح اگر از بدن مستقل و فارغ بماند و چیزی از بدن دامنش را نگیرد و پیوسته از بدن گریزان و دائماً به خود مشغول باشد یعنی حقیقتاً در جستجوی حقیقت بوده و در این فکر باشد که مرگ را با آغوش باز بپذیرد. چنین روحی پس از مرگ به مکانی که از هر حیث به خود او شبیه است، یعنی به جایی نامریی و الهی و ابدی روی مینهد و در آنجا به سعادت میرسد و از اشتباه و نادانی و ترس و شهوت و همهٔ نواقص و بدیهای طبیعتِ بشری آزاد میگردد و چنان که آشنایان به اسرار میگویند، در جوار خدا به زندگی ادامه میدهد.
آئین بهائی
در آثار دین بهائی از پنج نوع روح صحبت به میان آمده که به شرح زیر است:
روح نباتی
روح حیوانی
روح انسانی
روح ایمانی
روح القدس
بهائیان معتقدند که انسان به خاطر کامل نبودن عقل انسانی، از شناخت و درک روح عاجز است.
چون انسان و در واقع عقل او مادی است هرگز نمیتواند درک مسائل غیر مادی، مانند خداوند و روح را بکند و در کتابهای آسمانی اگر مطلبی در مورد روح باشد، در مورد خصائص روح است نه ماهیت آن و در این راستا دین بهائی هم از بقیه ادیان مستثنی نیست.
زمان پیدایش روح
در مورد زمان پیدایش روح، شوقی افندی، ولی امرالله در دین بهائی، اینچنین میگوید:
نفس یا روح انسانی همزمان با انعقاد نطفه جسمانی به وجود میآید.
بقای روح
در مورد بقای روح عبدالبهاء مینویسد:
روح انسانی را بدایت است، ولی نهایت نه. الیالابد باقی و برقرار است.
ترقی روح
بهائیان معقدند روح انسانی به ترقیات خود در عالم الهی در مرتبه مخصوص خود ادامه میدهد و این ترقیات روحانی بسته به فیض الهی است و یکی دیگر از عوامل موثر در ترقی، دعا و مناجاتی است که در حق متوفی خوانده میشود»
عوالم روحانی و جسمانی از یکدیگر جدا نیستند.
رشد و نمو درخت که ریشههایش عمیقاً در خاک است با وجود اینکه رتبهاش از خاک بالاتر است ولی برای حفظ حیات خود به آن وابستهاست و علیرغم وابستگی در خلاف جهت آن رشد میکند و این دقیقاً مانند نیاز انسان به این عالم برای رشد روحانیش است.
بعضی از اعضاء در عالم رحم مانند چشم بی فایدهاند ولی با ورود به این عالم و به کمک آفتاب ارزندهترین حس که بینایی است را به انسان عطا میکند و به همین قیاس فضائلی که انسان در این عالم کسب میکند با کیفیاتی که در عالم روحانی بعد موجود و بر ما در این عالم فانی مجهول است سبب ترقیات روح در عالم بعد خواهد شد.
بهاءالله مینویسد:«فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین است با این عالم»
روان
روان (Psyche) عملکرد واحد همه اندامهای بدن در یک ارگانیزم واحد بر اساس پروسه های شیمیائی، بیوشیمیائی و نویروشیمیائی آنها و فرایند آنها در ارتباط با فعالیت چند بعدی بغرنج مغز میباشد.
روان در لغت ظاهراً با روح نیز مترادف است اما لزوماً با آن مفهوم و مصداق یکسانی ندارد. روان همآمیختگی شخصیت انسان است که بیشتر در روانشناسی موضوعیت دارد و بر اثر تلاقی رفتارها و احساسات تشخص می یابد و تحقق آن مغفول عنه می باشد، در حالیکه روح موجودی مجرد و در تحقق مستقل است و منحصر به بعد مجرد انسان نیست بلکه برای توصیف دیگر موجودات مجرد نیز کاربرد دارد و موضوعی دینی و متافیزیکی است.
نیز گفته شده است از یک دیدگاه کلّی انسان از سه بخـش جسم، روان و روح تشکیل شده است و روان، بخش واسط جسم و روح است یا نتایج تعاملات قابل مشاهده آندو است.
روانشناسی مطالعه رفتار و تجلیات روان است. اصولاً روان برآیند کلی رفتار است و لزوماً بمعنی روح که منشا متافیزیکی اعمال انسان است نمیباشد هر چند در حقیقت به تاثیر و تاثرات آنرا اشاره دارد.
keywords : طرفداران قرمز،وب سایت طرفداران قرمز،مقاله طرفداران قرمز